سایه
سایه
من خدا را دارم.
سفری می باید ، سفری بی همراه.
گم شدن تا ته تنهایی محض. سازکم با من گفت: هر کجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ،
تو بگو از ته دل :
من خدا را دارم. من و سازم چندیست که فقط با اوییم ...
نظرات شما عزیزان:
من چشمهایـــم را بستم
و تو قایــم شدی ..
من
هنـــوز روزها را می شــمـــــــــــــــــارم!...
اما تـــو پیدا نمیشوی !
یا من بازی را بلــد نیستم !
یا تو جر زدی !
Power By:
LoxBlog.Com |